وبلاگ فارسی یه وجب خاکِ اینترنت
1- لحظه اولین باری که دستهایم آرام و آرام سینه های یک دختر رو لمس کردن تا مدتها پس زمینه ذهن من بود. در اون سن من خودم رو مدتها به خاطر اون کار ملامت کردم اما تا مدتهای بسیاری بعدش افسوس خوردم که چرا اون شب ادامه ندادم و سکس نکردم!
2- من تا مدتهای دور بعد از اتمام سربازی، کابوس سربازی می دیدم و اینکه مجبور شده ام به پادگان برگردم.
3- من در دانشگاه آزاد نجف آباد در رشته مهندسی متالورژی قبول شدم اما هرگز نه رزرو کردم(در اون زمان میشد رزرو کنی) و نه به دانشگاه رفتم چون رشته ام رو دوست نداشتم.
4- در سن 14 سالگی به دلیل ابتلا به بیماری، چند ماهی در خانه بستری شدم و راه رفتن برایم قدغن بود. دکترها ازم قطع امید کردن و تا مرز مرگ هم رفتم. آره من یک بار تا مرز مرگ هم رفته ام. از عواقب اون بیماری بود که باعث شد تا رشد من گرفته بشه و از نظر بنیه ضعیف باشم.
5- اولین باری که به سیگار پک زدم، آبادان بود با دو تا از پسر عموهایم که هر دو از من کوچک تر بودند(سنم بین 16 تا 18 الان دقیق یادم نمیاد) و سیگار کاپیتان بلک کشیدم و من چون چند پک زدم سرم گیج رفت و حالم تا کمی خراب شد.
0 کا٠Ùت:
Post a Comment
>> صÙØ٠اصÙÛ