آونگ خاطرههای ما
اولین اعتراف من اینکه :
مسعود نوین فرح بخش که سایت رادیو گلها را راه انداخته شوهر خواهر من هست که این روزها میزبانشان هستم.
اعتراف دوم اینکه بی گواهینامه نشستن پشت ماشین در خانواده ی ما موروثی هست. آن زمان که جریمه ی بدون گواهینامه رانندگی کردن شلاق خوردن بود من بیش از دو سال بدون گواهینامه رانندگی کردم و هیچوقت گیر نیافتادم و الآن حدود سیزده سال است که گواهینامه ی من اعتبار ندارد و تنبلی می کنم بروم و گواهینامه ی جدید را بگیرم هنوز هم گیر نیافتادم اما فکر کنم فردا پس فردا پلیس خبر شود و کار ما تمام
اعتراف سومم اینکه زمانی که قرار بود شناسنامه ام عکس دار شود اوایل انقلاب رفتم عکس مثلا" با حجاب انداختم و به خیال خودم خواستم کلاه سرشان بگذارم اما گفتند خانم برو روسریتو درست کن این چیه!؟
اعتراف می کنم که گاه نا خواسته بدون آنکه بفهمم پشت فرمان روسری از سرم می افتد اما هیچ تذکری نمی شنوم چون این موهای سفید را کسی دید نمی زند
اعتراف می کنم این عکسم را خیلی دوست دارم نه بخاطر خود عکس بلکه به این خاطر که خانم شکوه میرزادگی تحت تاثیر دیدن این عکس این شعر زیبا را برایم سرود. خانم میرزادگی تنها کسی بود که برای من شعر گفت. آخ که چقدر دوست دارم پز این شعر را بدهم
اعتراف می کنم که حدود یک سال است در وبلاگ خودم منتظر کسی هستم که با نام یک دوست می شناسمش. منتظرم شاید روزی برایم نامه ای بدهد... شاید روزی خودم در وبلاگم نامه ای خصوصی برای او بنویسم چون آدرسی از او ندارم.
0 کا٠Ùت:
Post a Comment
>> صÙØ٠اصÙÛ