خورشید خانوم
1- وقتی که پنج سالم بود خروسک حاد گرفتم و بخشی از ریه ام تقریبا از بین رفت. یک چمدون سوغاتی شکلات رو یه ضرب خوردم از ترس اینکه خواهرم از مدرسه بیاد و شکلات ها رو بخوره و برای همین حساسیت شدید دادم و یک ماه تموم تو بیمارستان کودکان تو چادر اکسیژن بودم در حالی که به هر دو تا دست ها و پاهام سرم وصل بود و فکر می کردم دیگه نمی تونم راه برم. تا دوره بلوغ نه می تونستم شوکولات بخورم، نه آجیل، نه آلوچه، و نه بستنی یخی چون حالت آسمی می گرفتم و باز به حال مرگ می افتادم که البته گاهی می خوردم و حالم خراب می شد.
1- من تا هفت هشت سالگی دو تا شخصیت خیالی داشتم به اسم ابراهیم زاده و محبوب که خیلی هم جدی بودن تو زندگی ام و باید همه بهشون احترام می ذاشتن.
2- وقتی اولین بار با یه پسری خوابیدم (و البته هر دو لباس تنمون بود) فکر کردم عضو شریفش که سفت شده کمربنده و بهش گفتم کمربندش اذیتم می کنه و پسره فرداش باهام به هم زد چون به این نتیجه رسیده بود که من خیلی شوتم.
2- یکی از آرزوهام اینه که تو عفو بین الملل کار کنم.
3- کلیدر رو تا تا وسط جلد ده خوندم چون یکی گفت آخرش گل محمد می میره و دلم نمی اومد قسمت مرگش رو بخونم.
3- من همیشه سر توالت کتاب می خونم و اکثر چیزایی که خوندم سر توالت بوده. اصولا اگه چیزی نخونم دستشویی شماره دو ام نمی یاد.
4- یه بار خواب دیدم علیرضا حیدریان (کشتی گیر) تو وان حموممون با دوبنده قرمز نشسته و من دارم پشتش رو لیف می کشم (و البته من تا حالا ندیده بودم این حیدری رو تو تلویزیون و فقط اسمش رو شنیده بودم!) چند سال بعد که شیده رئیس من بود و سرکلاسم اومده بود که تدریسم رو ارزیابی کنه داشتم کلمه کشتی گیر رو به انگلیسی به بچه ها یاد می دادم و یهو اسم حیدری رو مثال زدم و دیدم شیده که جریان خواب رو می دونست از خنده کبود شده و منم سرکلاس جلوی همه بچه ها پنج دقیقه خندیدم و بعد از کلاس رفتم بیرون و وسط راهروی موسسه یک ربع بلند بلند می خندیدم. (اخراج نشدم.)
4- از شاملو چندان خوشم نمی آد و فقط چند تا از شعرهاش رو دوست دارم.
5- از هشت سالگی تا چهار سال پیش نماز می خوندم.
5- معدل دیپلم من ده و خورده ای هستش با تک ماده شیمی 1.25. دوم دبیرستان هم شیمی صفر شدم ثلث سوم چون تقلبم رو گرفتن. هر کس که شیمی بلده ناخودآگاه به نظرم خیلی باهوش می یاد.
0 کا٠Ùت:
Post a Comment
>> صÙØ٠اصÙÛ