Yalda Game

A blog to collect all the post of 'Yalda Game' in Persian weblogs.

Tuesday, December 26, 2006

صفا در لس آنجلس

۱- هر غذايی بگذارند جلوم با اشتها ميخورم. هر غذايی برام طعم و رنگ و بوی خودشو داره. منظورم چيزی حتی خارج از دايره ی غذا های ايرانی خودمونه مثل غذا های چينی و مکزيکی و ايتاليايی و هندی و تايوانی و غذاهای عجيب و غريب دريايی!!
۲- خواهر ندارم اما ميونه ام با خواهران مخصوصا از نوع بسيجی بسيار خوبه!!!
۳- سه ساله که سرما نخورده بودم و هيچ نوع هم مريض نشده بودم. اما " اَد " زد و در انتهای اين سفر اخير سرمايی خورده ام که بيا و ببين... عطسه و سرفه و فين فينه که امانم رو بريده!
۴- دلم لک زده برای ماشين دنده ای. سه ساله که با اتوموبيل دنده ای رانندگی نکرده ام!
۵- دوتا رشته رو خونده ام. يکی کامپيوتر و يکی هم بيولوژی. علايقم: سير و سفر , الکترونيک و کامپيوتر , فضا و پرواز , سينما و موزيک , عکاسی و فيلمبرداری , ژنتيک و فرضيه تکامل و اينجور چيزاست!

روزگاری که سپری می‌شود

1- اولين يوزرم براي استفاده از اينترنت دزدي بود. الان هم دارم استفاده مي كنم هم احتمالا دزديه. خوب كه فكر كردم، ديدم تقريبا 3 چهارمش اينترنتام دزدي بوده
2- عشق من و لوبيا پولو زبانزد خاص و عامه تو فاميل
3- هيچ وقت بيشتر از 2 دقيقه نتونستم تو يه حالت بمونم و مدام درحال وول خوردنم
4- الان 90 كيلو وزن دارم منتها هركي مي پرسه مي گم 80
5- 5 نفري (بخوانيد 8 نفري) هم معرفي مي كنم غير از پژمان بقيشون تكراري نيستن: پژمان ، ماني ، سامان ، پيام ، پينگفلويديش ، پپرو ، ممد جين جين ، اميرحسابدار
6- كمربند قهوه اي فول كنتاكت دارم و اگه 3 ماه ديگه كار مي كردم مشكي رو مي گرفتم
7- فقط يه بار در روز اونم صبحونه چايي مي خورم و اگه يه بار بشه 2 بار تا شب بايد تو راه توالت باشم
8- به طور جدي معتقدم آدم از علم به ثروت مي رسه نه برعكس
9- شب يلدا امسال هم يه خاطره خيلي خيلي توپ (بخونيد فوق العاده) برام موند كه فعلا اينجا بايد سكرت بمونه تا بعد.

دندانپزشک

1- پدربزرگم آخوند مکتبی (و نه منبری) بوده . شب یلدائی مصادف با احیا در میدان شهرک به جرم عرق خوری دستگیر و به همراه سه تن دیگر جمعا با دو هزار تومان باقیمانده مان آزاد شدم. از زمانی که به یاد دارم همه روزه هایم را گرفته ام تا امروز.
2- از بچگی عاشق کامیون و اتوبوس بودم آنقدر که ساعتها پشت پنجره می نشستم و کامیونها را تماشا میکردم و فکر می کردم چه می شد من هم یک کامیون داشتم. دندانپزشکی را به توصیه بقیه و همینجوری انتخاب کردم اگرچه عاشق خبر و خبرنگاری بودم. وبلاگ نویس شدم و معلم زبان. از وقتی به ژاپن آمدم تا حالا سی و پنج لپ تاپ تعمیر کرده ودر سایتهای حراجی فروخته ام. این روزها پاره وقت، در دانشگاه تدریس دندانپزشکی و در رادیو کار حرفه ای می کنم. در آستانه سی سالگی با داشتن چهار پنج تخصص نصفه نیمه شتر گاو پلنگ هیچ تصوری از آینده خودم ندارم.
3- دیوانه رانندگی بودم و بارها توی رانندگی ایران با خطر مرگ روبرو شدم. یکبارش توی جاده رشت-قزوین موقع سبقت توی سربالائی گیر بکس جا نرفت و بین اتوبوس و کامیون قیچی شدم. نفهمیدم که چه شد که زنده از آن مخمصه در آمدم. یکبار هم با دیوار بتنی پاسگاه راهنمائی رانندگی تهران تصادف کردم و دادگاهی شدم اما دادگاه نرفتم و هیچ کس هم در آن ویرانه سرا نگفت چرا.
4-...به قول ملا حسنی هزار بار عاشق شده ام اما فقط یک بار ازدواج کرده ام و قصد دیگری را هم ندارم.
5- کمتر شبی است که تا نزدیکهای صبح بیدار نمانم. همیشه صبحها خواب آلود و بی حوصله ام.تا حالا همیشه سر کار یا کلاس صبح دیر رسیده ام و در جامعه مرتب و سر وقت ژاپن معضلی شده در جریان زندگیم.